شمیم ادب
علمی،آموزشی،فرهنگی،اجتماعی

 

ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ : " ﻟﻄﻔﺎ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ "

 

 ﺗﺎﻟﯿﻒ : ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﻧﺎﻣﻨﯽ :

۱- ﻣﻬﻢ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ، ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﺼﯿﺒﺘﺎﻥ ﺷﻮﺩ .

۲- ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ؛ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ . 

3- ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺗﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﺪ . 

4- ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻋﯿﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﯿﺐ ﺟﻮﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﻓﻊ ﮐﻨﯿﺪ .

۵- ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﯾﺎ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﯾﻘﯿﻦ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ.

۶- ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﻊ ﻋﯿﻮﺏ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ. 

7- ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺴﺎﻥ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ؛ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻋﻤﯿﻘﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺁﺭﺍﻣﺘﺮ ﺍﺳﺖ . 

8- ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﺁﻥ ﺭﺍ " ﻋﺸﻖ " ﻣﯽ ﻧﺎﻣﯿﻢ 

۹- ﺍﻭ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺷﺪﻥ ﺗﻌﺠﯿﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﭘﺎﮐﺪﺍﻣﻦ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ . 

10- ﺗﻨﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ؛ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻼﺹ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻮﺵ، ﺧﺎﻧﻪ ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﺗﺶ ﺑﺰﻧﯿﺪ .

۱۱- ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﯾﺶ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ . ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺷﺎﺩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺭ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﺧﻮﺩ ﺳﻬﯿﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .

 




تاریخ: دو شنبه 29 تير 1394برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

از زردشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی ؟


گفت چهار اصل:

 

دانستم که رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم.


دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم.

 

دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم.


دانستم که پایان کارم مرگ است پس محیا شدم.

 


http://8pic.ir/images/77631886344776500582.jpeg
 



تاریخ: جمعه 27 دی 1392برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

این دعا را منتشر کنید:


((سبحان الله یا فارِجَ الهَمّ و یا کاشفَ الغَم فرِّجْ هَمّی و یَسِّرْامری و ارحَمْ ضعفی و
 
قِلةَ حیلتی و ارزُقنی من حیث لا اَحتَسِبُ یاربّ العامین))

حضرت محمد (ص) فرمودند :هرکس مردم را از این دعا با خبر کند در گرفتاریش 
گشایش می شود

 

 


 


 



تاریخ: یک شنبه 16 تير 1392برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

 

 

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم انگشت های مرا به رایگان در اختیار اداره ی انگشت نگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبد شکافی کند,من به ان مشکوکم.

ورثه حق دارند با طلب کاران من کتک کاری کنند.

عبور هر گونه کابل برق,تلفن,لوله اب یا گاز از داخل گور این جانب اکیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی,گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید,شاید انجا هم نیاز باشد.

مواظب باشید به تابوت من اگهی تبلیغاتی نچسبانند.

روی تابوت وکفن من بنویسید:این عاقبت کسی است که زگهواره تاگور دانش بجست!

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند.در چمنزار خاکم کنید.

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره ی قبر مرا به طلب کاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک ادم مستحق بدهید,ثواب دارد.

در مجلس ختم من گاز اشک اور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خود حضور یابم قبلا پوزش می طلبم!              





تاریخ: سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 افلاطون:

دلسوزی  بر سه شخص  واجب است :

۱-عاقلی که حکم جاهلی بر او روان باشد .

             2- انسان قوی که گرفتار ضعیفی گردد.                   

        ۳- انسان کریمی که محتاج لئیمی باشد.              

 




تاریخ: یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي
 

من تمام زندگی خود را مدیون دو زن هستم، مادرم و همسرم.

محمود حسابی

«آینده کودکان بسته به تربیت پدر و مادر است.»

ویکتور هوگو

«استوارتر از همه پیوندها، پیوندی است که در میان مادر و فرزند برقرار است.»

سعید نفیسی

«اگر مادر نباشد، جسم انسان ساخته نمی‌شود و اگر کتاب نباشد، روح انسان پرورش نمی‌یابد.»

پلوتارخ

«ای پدر و مادر، ای گم‌شدگان عزیز، من همه‌چیز خود را به شما مدیون هستم.»

لویی پاستور

«ای مادر، تو مانند ستاره مقدس در آسمان ابدیت، ثابت و درخشان خواهی ماند.»

کارل ایمرمان

«این یک قاعده کلی است که همهٔ مردان برجسته، عوامل برتری خود را از مادرانشان به ارث می‌برند.»

ژول میشله

«با پدر و مادر خود چنان رفتار کن که از فرزندان خود توقع داری.»

سقراط

«بچه‌ها تا کوچکند به ‌پدر و مادرشان مهر می‌ورزند، وقتی بزرگ شدند آن‌ها را به‌ محاکمه می‌کشند و گاهی نیز مورد عفو قرار می‌دهند.»

اسکار وایلد

«تار و پود روح مادر را از مهربانی بافته‌اند.»

رالف والدو امرسن

«تمام دخترها مثل مادرشان می‌شوند، چه فاجعه بزرگی برای دختر‌ها؛ هیچ مردی مثل مادرش نمی‌شود، چه فاجعه بزرگی برای پسرها.»

اسکار وایلد

«تنها مادر و پدر خواست های فرزند را بی هیچ چشم داشتی بر آورده می سازند .»

ارد بزرگ

«در هرجا نیک و بد اعمال کودک مربوط به مادر است.»

ناپلئون بوناپارت

«زادگاه مرد، مادر دوم اوست.»

قابوس‌نامه

«سرنوشت آینده یک کودک همیشه کار مادر است.»

ناپلئون بوناپارت

«صالح‌ترین فرزندان آن‌هایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و مادر خود شوند.»

ویکتور هوگو

«کنار امیر دراز می‌کشم. حالا نه برایش زنم، نه مادر، نه خواهر. هیچ ربطی به هم نداریم.»

فریبا وفی

«کمال زن در مادری است، زنی که مادر نیست، موجود ناقصی است.»

انوره دو بالزاک

«مادر آهن‌ربای قلب و ستاره قطبی چشم کودک است.»

جورج هربرت

«مادر، سازنده جهان و تابلوی آفریدگار است.»

 

  • بتهوفن

 

«مادر شاهکار طبیعت است.»

 

  • یوهان ولفگانگ گوته

 

«مادرشدن مرحلهٔ کمال زن است.»

 

  • الکساندر دوما

 

«مادر و پدر ، زندگیشان را با فروتنی به فرزند می بخشند . »

 

  • ارد بزرگ

 

«مادر یگانه موجودی است که حقیقت عشق پاک را می‌شناسد.»

 

  • انوره دو بالزاک

 

«مردان همانند که مادرانشان ساخته‌اند، آیا می‌شود از یک کارگاه کرباس‌بافی خواست که شال کشمیر ببافد؟»

 

  • رالف والدو امرسن

 

«من از عشق بدم می‌آید برای این‌که یک‌بار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم.»

 

  • مارک تواین

 

«می گویند: احتیاج مادر اختراع است! اما مادربزرگ بدبختی هم هست.»

 

  • ژان پل

 

«میهمانی های فراوان از ارزش آدمی می کاهد ، مگر دیدار پدر و مادر . »

 

  • ارد بزرگ

 

«میهن پرستی ، همچون عشق فرزند است به مادر . »

 

  • ارد بزرگ

 

«هروقت مادر فاسد شد، نسل نیز فاسد میگردد.»

 

  • ساموئل اسمایلز

 

«همسران باید یکدیگر را ستایش کنند و فرزندان هم پدر ، مادر و آموزگاران و... ستایشگری برای همه هست . »

 

  • ارد بزرگ

 

«هیچ‌چیز به قدر دیدن یک مادر با بچه‌اش روح‌پرور نیست و هیچ‌چیز حس حرمت و تقدیس ما را هنگام تماشای مادری‌ که بچه‌هایش وی را احاطه کرده‌اند، بیدار نمی‌کند.»

 

  • یوهان ولفگانگ گوته

 

«هیچ‌گاه در زندگی نمی‌توانید محبتی بهتر، بی‌پیرایه‌تر و واقعی‌تر از محبت مادر خود بیابید.»

 

  • انوره دو بالزاک

 

«یک مادر خوب به صد استاد و آموزگار می‌ارزد




تاریخ: دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 آمریكا برای بدست آوردن منافع خود پول خرج می كند


انگلیس ها وقت و زمان می گذارند 

و ما روس ها خون می دهیم ...

" استالين "


 



تاریخ: دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ،  

 


 و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ،

 
و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ،

 
و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی.


آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ...


اما اگر پیش آمد ، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. 

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی ، 

از جمله دوستان بد و ناپایدار ...


برخی نادوست و برخی دوستدار ...

 

که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد . 

و چون زندگی بدین گونه است ،

 
برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی...

 
نه کم و نه زیاد ... درست به اندازه ، 

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قراردهند ،


که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد...

تا که زیاده به خود غره نشوی . 
 

و نیز آرزو مندم مفید فایده باشی ، نه خیلی غیر ضروری ...

 

تا در لحظات سخت ،


وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،


همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد . 

همچنین برایت آرزومندم صبور باشی ، 

نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند ...

 
چون این کار ساده ای است ، 

بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند ...

 

و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی.


و امیدوارم اگر جوان هستی ،


خیلی به تعجیل ، رسیده نشوی... 

و اگر رسیده ای ، به جوان نمائی اصرار نورزی ، 

و اگر پیری ،تسلیم نا امیدی نشوی...

 

چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است 

بگذاریم در ما جریان یابد.


امیدوارم سگی را نوازش کنی ، به پرنده ای دانه بدهی و به آواز یک 

سهره گوش کنی ، وقتی که آوای سحرگاهیش را سر میدهد...

 
چراکه به این طریق ، احساس زیبایی خواهی یافت...

به رایگان...


امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی ...

 

هر چند خرد بوده باشد ...

 

و با روییدنش همراه شوی ،


تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد. 

به علاوه امیدوارم پول داشته باشی ، زیرا در عمل به آن نیازمندی...

 
و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی : 

" این مال من است " ،


فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است !


و در پایان ، اگر مرد باشی ،آرزومندم زن خوبی داشته باشی ...

و اگر زنی ، شوهر خوبی داشته باشی ،


که اگر فردا خسته باشید ، یا پس فردا شادمان ، 

باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...  

اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد ، 

دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم ... 
  
ویکتور هوگو




تاریخ: جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

 

پند لقمان حكيم به فرزند

 
 

    هزار حكمت آموختم كه از آن چهار صد حكمت انتخاب كردم واز آن چهار صد، هشت كلمه بر گزيدم

 

    كه جامع كمالات است.   

 
 

    دو چيز را هرگز فراموش مكن 1خـدا را 2- مرگ را، دو چيز را هميشه فراموش كن 1- به كسي

 

    خوبي كردي 2- كسي به تو بدي كرد.

 
 

وامّا چهاركلمه ديگر...

 
 

              به مجلسي وارد شدي زبان نگهدار                       به سفره اي وارد شدي شكم نگهدار

 
 

              به خانه اي وارد شدي چشم نگهدار                       به نمــاز ايـــسـتادي دل نگـهـــــدا




تاریخ: دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 نامه‌های محمد به سران کشورها به مجموعه نامه‌هایی گفته می‌شود که او پس از صلح حدیبیه، برای پادشاهان و سران ممالک هم‌عصر با نبوت ارسال گشته‌اند. براساس آیه اول سوره فرقان محمد موظف بود که دینش را همه جهان معرفی کند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا

او نامه‌هایی به هرقل، نجاشی، خسرو پرویز، مقوقس قبطی و منذر بن ساوی التميمى ارسال نمود.

نامه محمد به هرقل پادشاه روم

 

نامه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به هرقل

«"بسم الله الرحمن الرحيم من محمد بن عبد الله إلى هرقل عظيم الروم: سلام على من اتبع الهدى، أما بعد فإنى أدعوك بدعوة الإسلام أسلم تسلم يؤتك الله أجرك مرتين، فإن توليت فعليك إثم جميع الآريسيِّين". {قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ} آل عمران:64.»

به نام خداوند بخشنده مهربان
ازمحمد بنده و فرستاده خدا به هرقل، بزرگ رومیان. كسى كه پیرو راستى گردد گزند نمى‏بیند. اسلام بیاور تا سالم بمانى و اسلام بیاور تا خدا دوبار تو را پاداش دهد و اگر از پذیرش آن سر باز زدى، گناه اریوسیان ( فرقه ای از مسیحیت که بوسیله اسقف اریوس در سال 310 میلادی پایه گذاری شد و معتقد به مخلوق بودن حضرت عیسی و نفی الوهیت او بودند[۴])بر گردن تو خواهد بود. قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ.}}[۵]

نامه محمد به خسروپرویز

«" بسم الله الرحمن الرحيم " من محمد رسول الله إلى كسرى عظيم فارس، سلام على من اتبع الهدى، وآمن بالله ورسوله، وشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له، وأن محمدا عبده ورسوله، وأدعوك بدعاية الله، فإني أنا رسول الله إلى الناس كافة، لينذر من كان حيا ويحق القول على الكافرين فأسلم تسلم، فإن أبيت فإن إثم المجوس عليك." »

بنام خداوند بخشنده مهربان.
از محمد، فرستاده خدا، به خسروی بزرگ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا می‌خوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام روی‌گردان شوی، گناه مردم مجوس بر گردن تو است.[۶]

نامه محمد به مقومس بزرگ مصر

نامه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به مقومس

«بسم الله الرحمن الرحيم. من محمد رسول الإسلام إلى المقوقس عظيم القبط: سلام على من اتبع الهدى، أما بعد فإني أدعوك بدعوة الإسلام، أسلم تسلم يؤتك الله أجرك مرتين ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ [آل عمران : 64].»[

به نام خداوند بخشنده مهربان
از محمّد فرزند عبدالله به مقوقس، بزرگ قبطیان. درود بر پیروان هدایت. من تو را به آیین اسلام دعوت می کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی، اسلام بیاور تا خداوند دو پاداش به تو دهد؛ و اگر نپذیری و اسلام نیاوری گناه قبطیان نیز به عهده تو است. ای اهل کتاب، بیایید به یک اصل مشترک میان خودمان عمل کنیم و آن این است که غیر خدا را نپرستیم و کسی را شریک او قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را به خدایی نپذیرد. اگر آنان از آیین حق روی گرداندند بگویید گواه باشید که ما پیرو آیین اسلامیم. قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ.

نامه محمد به نجاشی حاکم حبشه بسم الله الرحمن الرحيم من محمد رسول الإسلام إلى النجاشى ملك الحبشة: سلام عليك إنى أحمد الله إليك، الله الذي لا إله إلا هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن، وأشهد أن عيسى بن مريم روح الله وكلمته ألقاها إلى مريم البتول الطيبة الحصينة، فحملت بعيسى فخلقه الله من روحه كما خلق آدم بيده، وإنى أدعوك وجنودك إلى الله عز وجل، وقد بلغت ونصحت فاقبلوا نصحى، والسلام على من اتبع الهدى.

به نام خداوند بخشنده مهربان
از محمد، فرستاده خدا، به نجاشی، پادشاه حبشه. سلام بر تو. من خدایی را که جز او خدایی نیست ستایش می کنم؛ خدایی که فرمانرواست و از هر عیبی منزه است، و خدایی که «سلام» است، بندگان فرمانبردارش از خشم او در امان‌اند و بر بندگانش ناظر و گواه است. گواهی می‌دهم که عیسی بن مریم روحی است از جانب خدا و کلمه‌ای است که خداوند او را در وجود مریم قرار داد. مریمی که زاهد و پاک و پاکدامن است. خداوند با همان نیرویی که آدم را بدون پدر و مادر آفرید، عیسی را نیز بدون پدر، از رحم مادرش به وجود آورد. من تو را به سوی خدای یگانه و بی‌شریک دعوت می‌کنم و از تو می‌خواهم که پیوسته مطیع و فرمانبردار او باشی و از آیین من پیروی کنی و به خدایی که مرا مبعوث کرده است ایمان و یقین داشته باشی. همانا من فرستاده خدایم و تو و مردمانت را به سوی خداوند عزیز و با عظمت دعوت می‌کنم. من با این نامه رسالتم را ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی نمودم. خیر خواهی ام را بپذیرید. درود بر پیروان هدایت.

نامه محمد به منذر بن ساوی التميمى حاکم بحرین

نامه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به منذر بن ساوي

بسم الله الرحمن الرحيم، من محمد رسول الله إلى المنذر بن ساوي، سلام عليك، فإني أحمد إليك الله الذي لا إله إلا هو، وأشهد أن لا إله إلا الله، وأن محمداً عبده ورسوله. أما بعد: فإني أذكرك الله عز وجل، فإنه من ينصح فإنما ينصح لنفسه، ومن يطع رسلي ويتبع أمرهم فقد أطاعني، ومن ينصح لهم فقد نصح لي، وإنّ رسلي قد أثنوا عليك خيراً، وإني قد شفعتُكَ في قومكَ، فاتركْ للمسلمين ما أسلموا عليه، وعفوتُ عن أهل الذنوب فاقبل منهم، وإنك مهما تصلح، فلن نعزلكَ عن عملك، ومن أقام على يهودية أو مجوسية فعليه الجزية[۹]

به نام خداوند بخشنده مهربان
از محمّد فرستاده‌ خدا به منذر بن ساوی. درود بر تو. ستایش می‌کنم به سوی تو خدایی را که جز او معبودی نیست. شهادت می‌دهم معبودی جز خدای یکتا نیست و نیز گواهی می‌دهم که محمد صلی‌ الله علیه و آله بنده و فرستاده‌ اوست، اما بعد، من خدای عزّ و جلّ را به یاد تو می‌آورم، همانا آن که خیرخواهی می‌کند، برای خویش خیرخواهی می‌کند و هر کس فرستادگان مرا فرمان برد و پیرو آنان شود مرا فرمان برده است و هر که خیر آنان را خواهد برای من خیرخواهی کرده است. فرستادگان من ثنای خیر بر تو می‌فرستند و من تو را در قومت شفاعت کردم، پس برای مسلمانان، آن چه را که بر آن تسلیم شدند واگذار و گناهکاران را بخشیدم پس از ایشان بپذیر. و تو هر قدر که اصلاح کنی هرگز تو را از مقامت بر کنار نخواهیم داشت و هر که بر آیین یهود یا مجوس باقی ماند، باید جزیه پرداخت کنند.




تاریخ: پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

 

دیباچه

متن پیام امام(ره) به گورباچف

 

 

ارسال نامه ی تاریخی امام خمینی قدس سره به گورباچف

 

رهبر شوروی سابق

دیباچه

        

 

 

نامه ی تاریخی امام خمینی(ره) در شرایطی خطاب به رهبری شوروی (سابق) نگاشته شد كه تحلیل گران سیاسی نظاره گر تجدید نظرطلبی و آغاز تحولات دنیای كمونیسم بوده، ولی قادر به اظهار نظر و یا اتخاذ موضعی روشن نسبت به رخدادهای در حال انجام در بلوك شرق نبودند. امام قدس سره، با بینشی برخاسته از مكتب وحی و فراتر از وقایع سیاسی، به ترسیم این رویداد مهم پرداخت. استفاده ی دقیق و به هنگام از این فرصت تاریخی در جهت ابلاغ ندای فطرت و پیام توحید، بیان غنای اسلام و آمادگی حوزه های علمیه تشیع جهت پاسخگویی به نیازهای فكری و اعتقادی نسل معاصر، برقراری رابطه ی معنوی و ابراز همدردی و حمایت از مسلمانان شوروی و دیگر كشورهای بلوك شرق، ایستادگی نظام جمهوری اسلامی بر اصل خدشه ناپذیر، نه شرقی و نه غربی و مبارزه با استكبار در اشكال و چهره های مختلف آن، پیش بینی شكست قطعی ماركسیسم در میدان عمل و فروپاشی نظام اِلحادی كمونیسم، هشدار جدی نسبت به فرو غلتیدن در دامن نظام سرمایه دار غرب، تحقق و عده های الهی و بازگشت نهایی جامعه ی انسانی به فطرت خداجوی خویش، از جمله ویژگی ها و نكات برجسته ی این پیام است و شایسته است كه متفكران و اندیشمندان مسلمان به تشریح و تبیین معارف ناب آن پرداخته و نیاز روزافزون مسلمانان و دیگر ملیت ها و مذاهب كشورهای بلوك شرق را پاسخ گویند.

متن پیام امام خمینی قدس سره به گورباچف(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای گورباچف صدر هیأت رییسه ی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی.        

 

 

 

از آن جا كه پس از روی كار آمدن شما، چنین احساس می شود كه جناب عالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان، خصوصاً در رابطه با مسایل شوروی در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته اید و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاكم بر جهان گردد، لازم دیدم نكاتی را یادآور شوم، هر چند ممكن است حیطه ی تفكر و تصمیمات جدید شما، تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در كنار آن حل پاره ای از مشكلات مردمتان باشد، ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مكتبی كه سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود، قابل ستایش است و اگر به فراتر از این مقدار فكر می كنید، اولین مسأله ای كه مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد، این است كه در سیاست اسلاف خود دایر بر خدازدایی و دین زدایی از جامعه، كه تحقیقاً بزرگ ترین و بالاترین ضربه را بر پیكر مردم كشور شوروی وارد كرده است، تجدید نظر نمایید و بدانید كه برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست.

البته ممكن است از شیوه های ناصحیح و عملكرد غلط قدرتمندان پیشین كمونیسم در زمینه ی اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های كور اقتصادی سوسیالیسم و كمونیسم را با پناه بردن به كانون سرمایه داری غرب حل كنید، نه تنها دردی از جامعه ی خویش را دوا نكرده اید كه دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران كنند، چرا كه امروز، اگر ماركسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسایل – البته به شكل دیگر – و نیز در مسایل دیگر گرفتار حادثه است.

جناب آقای گورباچف!

باید به حقیقت رو آورد، مشكل اصلی كشور شما مسأله ی مالكیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشكلی كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشیده و یا خواهد كشید. مشكل اصلی شما مبارزه ی طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.

جناب آقای گورباچف!

برای همه روشن است كه از این پس، كمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو كرد، چرا كه مكتبی است مادی و با مادیات نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت كه اساسی ترین درد جامعه ی بشری در غرب و شرق است، به در آورد. 

 

حضرت آقای گورباچف!

ممكن است شما اثباتاً در بعضی جهات به ماركسیسم پشت نكرده باشید و از این پس هم در مصاحبه ها، اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنید، ولی خود می دانید كه ثبوتاً این گونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به كمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیكر آن نواختید.

 

 

 

 امروز دیگر چیزی به نام كمونیسم در جهان نداریم. ولی از شما جداً می خواهم كه در شكستن دیوارهای خیالات ماركسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا كنید كه آخرین لایه های پوسیده ی هفتاد سال كژی جهان كمونیسم را از چهره ی تاریخ و كشور خود بزدایید. امروز دیگر دولت های همسو با شما كه دلشان برای وطن و مردمشان می تپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینی و روزمینی كشورشان را برای اثبات موفقیت كمونیسم – كه صدای شكستن استخوان هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است – مصرف كنند.

آقای گورباچف!

وقتی از گلدسته های مساجد بعضی از جمهوری های شما پس از هفتاد سال بانگ الله اكبر و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت – صلی الله علیه و آله و سلم – به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق به گریه انداخت.   

 

 

 لذا، لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار دیگر به دو جهان بینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را كه محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون می دانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را كه ماده ندارد، موجود نمی دانند. قهراً جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یكسره افسانه می دانند. در حالی كه معیار شناخت در جهان بینی الهی اعم از «حس و عقل» می باشد و چیزی كه معقول باشد، داخل در قلمرو علم می باشد، گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی كه ماده ندارد، می تواند موجود باشد و همان طور كه موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقل متكی است.

قرآن مجید اساس تفكر مادی را نقد می كند و به آنان كه بر این پندارند كه خدا نیست، وگرنه دیده می شد،«لن نؤمن لك حتی نری الله جهره» می فرماید: «لا تدركه الابصار و هو یدرك الابصار و هو اللطیف الخبیر». از قرآن عزیز و كریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم كه از نظر شما اول بحث است. اصولاً میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسایل فلاسفه، به خصوص فلاسفه ی اسلامی بیندازم. فقط به یكی دو مثال ساده و فطری و وجدانی كه سیاسیون هم می توانند از آن بهره ای ببرند، بسنده می كنم: این از بدیهیات است كه ماده و جسم هر چه باشد، از خود بی خبر است. یك مجسمه ی سنگی یا مجسمه ی مادی انسان، هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است، در صورتی كه به عیان می بینیم كه انسان و حیوان از همه ی اطراف خود آگاه است، می داند كجاست، در محیطش چه می گذرد، در جهان چه غوغایی است. پس در حیوان و انسان چیز دیگری است كه فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن ماده نمی میرد و باقی است. انسان در فطرت خود هر كمالی را به طور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید كه انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی كه ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگر هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد، آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان می خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه ی وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.

اگر جناب عالی میل داشته باشید در این زمینه ها تحقیق كنید، می توانید دستور دهید كه صاحبان این گونه علوم، علاوه بر كتب فلاسفه ی غرب، در این زمینه به نوشته های فارابی و بوعلی سینا – رحمة الله علیهما – در حكمت مشا مراجعه كنند تا روشن شود كه قانون علیت و معلولیت كه هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس و ادراك معانی كلی و نیز قوانین كلی كه هر گونه استدلال بر آن تكیه دارد، معقول است نه محسوس. و نیز به كتاب های سهروردی – رحمة الله علیه – در حكمت اشراق مراجعه نموده و برای جناب عالی شرح كنند كه جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف كه منزه از حس می باشد، نیازمند است و ادراك شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرا از پدیده ی حسی است. از اساتید بزرگ بخواهید تا به حكمت متعالیه ی صدرالمتألهین – رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع النبیین و الصالحین – مراجعه نمایند تا معلوم گردد كه حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمی كنم و از كتب عرفا و به خصوص محی الدین بن عربی نام نمی برم كه اگر خواستید از مباحث این بزرگ مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را كه در این گونه مسایل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توكل به خدا از عمق لطیف باریك تر ز موی منازل معرف آگاه گردند كه بدون این سفر، آگاهی از آن امكان ندارد.

جناب آقای گورباچف!

اكنون بعد از ذكر این مسایل و مقدمات از شما می خواهم درباره ی اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص كنید و این، نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، كه به جهت ارزش های والا و جهان شمول اسلام است كه می تواند وسیله ی راحتی و نجات همه ملت ها باشد و گره مشكلات اساسی بشریت را بازگو نماید. نگرش جدی به اسلام ممكن است شما را برای همیشه از مسأله ی افغانستان و مسایلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریك می دانیم.

با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری های شوروی، نشان دادید كه دیگر این گونه فكر نمی كنید كه مذهب مخدر جامعه است. راستی مذهبی كه ایران را در مقابل ابرقدرت ها چون كوه استوار كرده است، مخدر جامعه است؟! آیا مذهبی كه طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است، مخدر جامعه است؟! آری، مذهبی كه وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی كشورهای اسلامی و غیر اسلامی در اختیار ابرقدرت ها و قدرت ها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد كشد كه دین از سیاست جدا است، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست، بلكه مذهبی است كه مردم ما آن را مذهب امریكایی می نامند.

در خاتمه صریحاً اعلام می كنم كه جمهوری اسلامی ایران، به عنوان بزرگ ترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می تواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت كشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می شمارد.

والسلام علی من اتبع الهدی

روح الله الموسوی الخمینی




تاریخ: پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 جملاتي از الهي نامه خواجه عبدالله انصاري

الهی! اگر چه طاعت بسی ندارم، در دو جهان جز تو کسی ندارم.

الهی! طاعت مجوی که تاب آن نداریم و از هیبت مگوی که تاب آن نیاریم.

الهی! دانایی ده که از راه نیفتیم و بینایی ده که در چاه نیفتیم.

الهی! دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.

الهی! تو بساز که دیگران ندانند و تو نواز که دیگران نتوانند.

الهی! نگاه دار تا پشیمان نشویم و براه آر که سر گردان نشویم.

الهی! آفریدی رایگان و روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان که تو خدایی، نه بازارگان.

الهی! نه کلید دارم که در بگشایم و نه کرم دارم که ببخشایم، ای یگانه ای که در آفرینش مقدسی، چه شود اگر در دم باز پسین مفلسی را به فریاد رسی 
 



تاریخ: دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 اندرز

به نام ایزد یکتا  

 

         چند کلمه حرف نرم درروز های پایانی سال

1-عفو مایه ی عزت است عفوکنید تا خدا شمارا عزت  ببخشد.

2-درچهار دیواری  دنیا  عشق ابدی استغم رفتنی  و خاطره ماندنی وزندگی  یعنی  همین.

3- صبر کارفرمای قدر شناسی است که هرچه  بیشتر برای او کار کنید دستمزد بیشتری  می گیرید.

4- ادب خرجی  ندارد اما همه چیزرا خریداری می کند.

5- بعضی ازپدر ومادر ها  همه چیزشان را صرف  فرزندا نشان می کنند به جز وقتشان را.

6-هرکس  سه جوانی دارد  جوانی تن- جوانی فکر - جوانی دل  اما متاسفا نه این سه جوانی هرگز با هم دیگر در یک جا جمع نمی شوند.

7-خوبی همه چیز را مغلوب می کند  اما خود هرگز مغلوب نمی شود.

8-کسی که اندرز ارزان را رد می  کند طولی نمی کشد  کهپشیمانی را با قیمت  گزاف  خریداری می کند.

9-تجربه  بهترین  درس زندگی  است افسوس که  باید برای آن بهای گزافی پرداخت.

10-در آیینه نگاه کن اگر صورت زیبایی داری کاری مناسب سیمایت انجام ده واگرقیافه ات نا متناسب است زشتی کرداررا به زشتی صورت اضافه مکن

.((همکاران - دوستان ودانش آموزان عزیز پیشاپیش عیدتون مبارک و سرشار از شادی  -التماس دعا ))




تاریخ: جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 


چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است.

زندگی، یعنی پژوهش، و فهمیدن چیزی جدید.

عشق، به وجود آورنده اعمال زیباست.

کار کنیم، زحمت بکشیم، از سرمایه چیزی کم نداریم.

احساس اجبار به فداکاری، لازمه زندگیست.

انجام وظیفه، لازمه جهش بسوی پیشرفت است.

تقلید از غرب، خطری است جدی، که چشمه های نبوغ را، خشک می کند.

یک عمل درست، بهتر است از هزار نصیحت.

بزرگترین خوشحالی من در زندگی : هوش و استعداد جوانان ایرانی است.

راه پیشرفت، ارزش نهادن به علم و تحقیق، احترام به معلمین، اساتید، دانش آموزان و دانشجویـان است.

سادگی و عشق از عوامل پیشرفت است، که در قلب ما ایرانیان است.

هرچه انسان ،وجود ارزشمندتری داشته باشد به همان اندازه مودب و فروتن است.

فعال باشیم، ولی ملایم، عادل باشیم، ولی با گذشت.


جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند باید در ویرانی مملکتش بکوشد.

هنر، با احساسات آدمی بازی می کند.

عشق زندگی را به شیوش می آورد.

هنر، چاشنی زندگیست. 

ایران، جزیره هوش و ذکاوت است.

شخصیت یک ملت را، ادبای آن ملت می سازند

طنز در مملکت ما، یک مقاومت ملی است، و همیشه حافظ ایران بوده است.

موسیقی خوب ایرانی، یک طرز تفکر است. یک فلسفه است، و بیان یک آرزوست.

داشتن هدف، و رفتن به دنبالش، خوب است ولی عاشق هدف بودن و گرفتار شدن چیز دیگری است

با بچه ها، با اطمینان رفتار کنید تا قابل اطمینان بار بیایند، و قابل اطمینان شوند.

دولت، وظیفه دارد، خوشحال کنندگان مردم را، تشویق کند.

باید جوانان، حفظ سازمان را، آموزش داد.

سازماندهی، لازمه و خواسته الگوی پیشرفت است.


حفظ سنن اعتقادی، ملی و نبوغ نژادی، واجب است.

نظامی که، دارای سازمان باشد، چارچوبی استوار دارد.

http://hrstories.persianblog.ir/

 




تاریخ: 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي
  • بمان تا کاری کنی نه کاری کنیم تا بمانیم. (( دکتر شریعتی))

 

  • هیچ کس آنقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی به کسی ببخشد و هیچ کس آنقدر ثروتمند نیست که به لبخندی نیاز نداشته باشد.

 

  • شاد بودن بزرگترین انتقامی است که می توان از زندگی گرفت.

 

  • بهترین اشخاص، کسانى هستند که اگر از آن ها تعریف کردید، خجل شوند و اگر بد گفتید، سکوت کنند.((جبران خلیل جبران))



 -         مشکلی که با پول حل شود، مشکل نیست ,هزینه است!!!!

  • در زندگی از تصور مصیبت های بیشماری رنج بردم که هرگز اتفاق نیفتادند

 

  • هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم.((هلن کلر))

 

  • ساده ترین کار جهان این است که خود باشی و دشوارترین کارجهان این است که کسی باشی که دیگران می خواهند.

 

  • در طول زندگی ام هیچگاه از انسانهایی که با افکار من موافق بودند چیزی نیاموختم .آندره مالرو

 

       -  اکثر انسانها قسمت عمده عمر خود را صرف فکر کردن به عمری می کنندکه تلف کرده اند .میکا کاسمنکو

       -  هر اقدامی که بزرگ باشد ابتدا محال به نظر می رسد .کارلایل

       - زندگی دشمن شما نیست ،اما طرز فکرتان می تواند دشمن شما باشد.ریچارد کارلسون

       - برای پخته شدن کافیست که هنگام عصبانیت از کوره درنروید

 




تاریخ: 9 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

والدین باید سعی کنند به فرزندانشان بیاموزند جز برای کارهای علمی و  آموزشی، از رایانه و به‌ویژه بازی‌های رایانه‌ای استفاده نکنند.

نکته ذکر شده در مورد کار با رایانه نکته قابل توجهی بود از زبان کسی که سالها با مغز انسان کار کرده است. اما نکته ظریف ومهم تر پیچیدگی وعظمت آفرینش مغز انسان به عنوان بخش بسیار کوچکی از همه آفرینش است.

 سخنان جدید پروفسور سمیعی

 

اینها بخش‌هایی از سخنان پروفسور مجید سمیعی رئیس انجمن جراحی قاعده مغز جهان و چهره ماندگار علمی ایران بود که صبح دوشنبه در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران ایراد شد. وی افزود: تا می‌توانید کودکان را از رایانه دور کنید چون حجم عظیم اطلاعات و داده‌هایی که به مغز کودک وارد می‌کند باعث آلودگی مغزی و فکری در او می‌شود و به‌ویژه بازی‌های رایانه‌ای که به‌مدت طولانی استفاده شود جز تلف کردن انرژی مغزی و آسیب‌های جسمی و مغزی به کودکان دستاورد دیگری ندارد.

پروفسور سمیعی که در یک سخنرانی بین‌رشته‌ای با موضوع آموزش بهینه مغز برای مدیریت سخن می‌گفت افزود: مغز انسان‌ها معمولاً در حدود ۱۳۰۰تا ۱۴۰۰گرم وزن دارد اما وزن مغز خانم‌ها کمی کمتر از آقایان است اگرچه کیفیت و بازدهی مغز خانم‌ها از آقایان بیشتر است، به همین دلیل است که خانم‌ها قادرند در آن واحد چند کار را با هم انجام دهند و قبولی بیشتر خانم‌ها در دانشگاه‌ها نیز به همین دلیل است. وی اضافه کرد: مغز انسان در حدود ۱۰۰میلیارد سلول به نام نرون دارد، از ابتدای تولد این سلول‌ها در مغز کودک وجود دارد اما ارتباطات میان این سلول‌ها به‌تدریج شکل می‌گیرد به‌طوری که در دو سالگی کودک می‌تواند همه‌‌چیز را یاد بگیرد اما متأسفانه قدرت درک و فهم کودکان در این سنین زیاد جدی گرفته نمی‌شود. وی ضمن مقایسه مغز انسان با رایانه و میکروپروسسور آن گفت: با وجود پیشرفت‌های گسترده علمی در دنیا و رشد علم روباتیک هنوز رایانه یا روباتی که بتواند با شنیدن یک لطیفه بخندد وجود ندارد یا روباتی که بتواند با مشاهده محیط اطراف شعر بگوید ساخته نشده است. وی تصریح کرد: ما تازه در ابتدای راه شناخت رازهای پیچیده مغز انسان هستیم. وی با اشاره به ماده‌ای به نام دوپامین که در مغز ترشح می‌شود گفت: با ترشح دوپامین، مغز شفافیت پیدا کرده و انسان می‌تواند خوب فکر کند و بررسی‌ها نشان داده در حالت تمرکز فکری، دوپامین مغز بیشتر است و هر انسانی خودش می‌تواند زمان ترشح این ماده مغزی را تشخیص دهد. این زمان بهترین وقت برای کارهایی است که نیاز به تمرکز شدید دارد. البته باید مغز را مرتبا تمرین داد و نگذاشت تنبل شود و گرنه کارایی‌اش کمتر می‌شود. 

 وی گفت: از نظر من بزرگ‌ترین لذت زندگی انسان کمک به همنوع بدون هیچ‌گونه انتظاری است. به همنوعان خود محبت کنید و هیچ وقت به‌خودتان مغرور نباشید و قدر سلامتی خود را بدانید و به استادان خود احترام بگذارید.

 




تاریخ: 6 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

     

دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه

میکردند.


یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟ میمون

دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی

ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت

 ببری...


میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ

وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی !!!


در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت...


میمون اول با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با

هماهنگی حرکت میدهی؟ هزارپا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع

 فکر نکرده ام ؟!

میمون دوم گفت: خوب فکر کن چون این میمون راجع به همه چیز توضیح

 منطقی میخواهد!


هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد:


خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم

 را بچرخانم ...


هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان

کند ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود.

پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که

نمیتواند.
با ناراحتی گفت: ببین چه بلایی به سرم آوردی؟! آنقدر سعی کردم

چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت!!!

میمون دوم به اولی گفت: میبینی؟! وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح

 دهی اینطور میشود...!


پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد...

پائولو کوئیلیو

 




تاریخ: 25 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

ما چون ز دَری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بُریــدیم،بُریــــدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه ی بامی که پریدیم، پریدیم رَم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رَماندی و رمیــدیم،رمیـــدیم نام تو که باغ اِرَم و روضه ی خُلد است انگار که دیـدیــــــــــــم ندیدیم،ندیـــــدیم صد باغ بهار است و صَلای گل و گلشن گر میوه ی یک باغ نچیدیم،نچیدیم سر تا به قدم تیغِ دعاییم و تو غافل هان! واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم وحشی سبب دوری و این قسم سخنها آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم "وحشی بافقی"




تاریخ: دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

از دل افروزترین روز جهان خاطره‌ای با من هست به شما ارزانــــــــــی: سحـــــــری بود و هنوز گوهرِ ماه به گیسویِ شب آویخته بود گلِ یاس، عشق در جانِ هوا ریخته بود من به دیدار سحر می رفتم نفسم با نفس یاس درآمیخته بود... من به دنبال دل آویزترین شعر جهان می‌رفتم... یافتم! یافتم! آن نکته که می‌خواستمش با شکوفایی خورشید و گل‌افشانی لبخند تو آراستمش تار و پودش را از خوبی و مهر، خوشتر از تافته ی یاس و سحر بافته ام: "دوستت دارم" را من دل آویزترین شعرِ جهان یافته ام این گلِ سرخ من است دامنت پُر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه ی دشمن، که فشانی بَرِ دوست راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوست... فریدون مشیری




تاریخ: شنبه 21 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

از شوق به هوا به ساعت نگاه میکنم حدود سه نصف شب است چشم میبندم که مبادا چشمانت را از یاد برده باشم و طبق عادت کنار پنجره میروم سوسوی چند چراغ مهربان و سایه کشدار شبگردان خمیده و خاکستری گسترده بر حاشیه ها و صدای هیجان انگیز چند سگ و بانگ آسمانی چند خروس از شوق به هوا میپرم چون کودکیم و خوشحال که هنوز معمای سبز رودخانه از دور برایم حل نشده است آری از شوق به هوا میپرم و خوب میدانم سال هاست که مرده ام ... صـدای پای تو که می روی صـدای پای مــرگ که می آید . . . . دیـگر چـیـزی را نمی شنوم ! ... به خوابی هزار ساله نیازمندم تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم و عادت حمل درای کهنه ی دل را از خاطر چشمها و پاها پاک کنم دیگر هیچ خدایی از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند و آسمان غبارآلود این دشت را طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد دم به کله میکوبد و شقیقه اش دو شقه میشود بی آنکه بداند حلقه آتش را خواب دیده است عقرب عاشق..... صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم! شناسنامه من حسینم پناهی ام من حسینم , پناهی ام خودمو می بینم ...خودمو می شنفم تا هستم جهان ارثیه بابامه. سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش وقتی هم نبودم مال شما. اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم با من بگو یا بذار باهات بگم سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو ها؟! پیست!! میزی برای کار کاری برای تخت تختی برای خواب خوابی برای جان جانی برای مرگ مرگی برای یاد یادی برای سنگ این بود زندگی.... شب در چشمان من است به سیاهی چشمهایم نگاه کن روز در چشمان من است به سفیدی چشمهایم نگاه کن شب و روز در چشمان من است به چشمهای من نگاه کن چشم اگر فرو بندم جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت کهکشان ها، کو زمینم؟! زمین، کو وطنم؟! وطن، کو خانه ام؟! خانه، کو مادرم؟! مادر، کو کبوترانم؟! ...معنای این همه سکوت چیست؟ من گم شده ام در تو... یا تو گم شده ای در من... ای زمان؟! ... کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پایین نیامده بودم ... کـــاش ! دیواره ها برای کوبیدن سر ناز کند گریزی نیست اندوه به دل ما گیر سه پیچ داده است باید سر به بیابانها گذاشت! در سلام ، خداحافظ ! چیزی تازه اگر یافتید بر این دو اضافه کنید تا بل بازشود این در گم شده بر دیوار... سالهاست که مرده ام بی تو نه بوی خاک نجاتم داد، نه شمارش ستاره ها تسکینم... چرا صدایم کردی ؟ چرا ؟ بــی شــــکـــــ . . . جهــــان را بـــه عشــــق کســی آفـــریـــده اند چـــون مـــن کـــه آفـــریـــده ام از عشـــــق جهـــانی بـــرای تـــــو. . . بهزیستی نوشته بود: شیر مادر, مهر مادر, جانشین ندارد شیر مادر نخورده مهر مادر پرداخته شد پدر یك گاو خرید و من بزرگ شدم اما هیچكس حقیقت من را نشناخت جز معلم ریاضی عزیز ام كه همیشه می گفت گوساله, بتمرگ لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند... و اما تو! ای مادر! ای مادر! هوا همان چیزی ست که به دور سرت می چرخد و هنگامی تو می خندی صاف تر می شود...




تاریخ: جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

پدري با پسري گفت به قهر که تو آدم نشوي جان پدر حيف از آن عمر که اي بي سروپا در پي تربيتت کردم سر دل فرزند از اين حرف شکست بي خبر از پدرش کرد سفر رنج بسيار کشيد و پس از آن زندگي گشت به کامش چو شکر عاقبت شوکت والايي يافت حاکم شهر شد و صاحب زر چند روزي بگذشت و پس از آن امر فرمود به احضار پدر پدرش آمده از راه دراز نزد حاکم شد و بشناخت پسر پسر از غايت خودخواهي و کبر نظر افکند به سراپاي پدر گفت :گفتي که تو آدم نشوي تو کنون حشمت و جاهم بنگر پير خنديد و سرش داد تکان گفت :اين نکته برون شد از در من نگفتم که تو حاکم نشوي » « گفتم آدم نشوي جان پدر ! » جامي




تاریخ: سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

دلتنگی هایِ آدمی را باد ترانه ای می خواند رویاهایش را آسمانِ پرستاره نادیده می گیرد و هر دانه یِ برفی به اشکی ناریخته می ماند سلام وخیلی خوش آمدید سکوت ، سرشار از سخنانِ ناگفته است از حرکاتِ ناکرده اعتراف به عشق هایِ نهان و شگفتی هایِ بر زبان نیامده در این سکوت حقیقتِ ما نهفته است حقیقتِ تو و من مارگوت بیکل/ ترجمه احمد شاملو




تاریخ: سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

 

به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر سفر نکنی،

اگر کتابی نخوانی،

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،

اگر از خودت قدردانی نکنی.

به آرامی آغاز به مردن می کنی

زمانی که خود باوری را در خودت بکشی،

وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.

 

به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر برده‏ عادات خود شوی،

اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،

اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،

اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی،

یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر از شور و حرارت،

از احساسات سرکش،

و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا می دارند،

و ضربان قلبت را تندتر می کنند، دوری کنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر هنگامی که با شغلت‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،

اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،

اگر ورای رویاها نروی،

اگر به خودت اجازه ندهی،

که حداقل یک بار در تمام زندگیت

ورای مصلحت ‌اندیشی بروی.

امروز زندگی را آغاز کن!

امروز مخاطره کن!

امروز کاری کن!

نگذار که به آرامی بمیری!

شادی را فراموش نکن

 

                                                               (شعر از پا بلو نرودا :ترجمه ، احمد شاملو )




تاریخ: سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

دکلمه شعرهای سهراب سپهری با صدای زیبا و دلنشین زنده یاد خسرو شکیبایی



 

 




تاریخ: چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

الهی شاد بدانيم که اول تو بودی و ما نبوديم ،

 کار تو در گرفتی و ما نگرفتيم ، قسمت خود نهادی و

رسول خود فرستادی .

الهی هر چه بی طلب بما دادی بسزا واری ما تباه

مکن  و هر چه بجای ناکرد از نيکی بعيب ما از ما بريده مکن

و هر چه سزای ما ساختی بنا بسزايی ما جدا مکن .

الهی آنچه ما خود کشتيم به بر ميار و آنچه تو ما را کشتی

 آفت ما از آن باز دار .

الهی از نزديک نشانت می دهند و بر تر از آنی و دورت

پندارند و نزديکتر از جانی موجود نفسهای جوانمردانی

، حاضر دلهای ذاکرانی ، ملکا تو آنی که خود گفتی و چنانکه گفتی آنی .

الهی در اين درگاه همه ما نيازمند روزی باشيم که

قطره يی از شراب محبت بر دل ما ريزی تا که ما را بر آب و

آتش بر هم آميزی .

الهی ديگران مست شرابند و من مست ساقی ،

 مستی ايشان فانی است و از من باقی .

مست تو ام از جُرعه و جام آزادم مُرغ توام از دانه و دام آزادم

مقصود من از کعبه و بتخانه تويی تو ورنه من ازين هر دو مقام آزادم

الهی روزگاری ترا می جستم خود را می يافتم ،

 اکنون خود را ميجويم و ترا می يابم .

الهی تا از مهر تو اثر آمد ، ديگر مهر ما بسر آمد .

الهی ای مهربان فرياد رس ، عزيز آن کس که

 او با تو يک نفس ، نفسی که آنرا حجاب نايد از پس .

الهی گهی بخود نگرم گويم از من زار تر کيست ،

 گهی بتو نگرم گيوم از من بزرگوار تر کيست .

الهی ای سزای کرم ، ای نوازندهء عالم ،

 نه با وصل تو اندوه است و نه با ياد تو غم .

الهی ادای شکر ترا هيچ زبان نيست و دريای فضل

ترا هيچ کران نيست و سر حقيقت تو بر هيچکس عيان

نيست ، هدايت کن بر ما رهی که بهتر از آن نيست .

از نعمت خود چو بهره مندم کردی در شکر گزاريت

 زبانی خواهم

الهی ما از غافلانيم نه از کافرانيم ف نگاهدار تا

پريشان نشويم و در دراه آر تا سگردان نشويم .

الهی پسنديدگان ترا بتو جستند و به تو پيوستند ،

 نا پسنديدگان تو را بخود جستند و بگسستند نه او

 که پيوستبشکر رسيد ، نه او که گسست بعذر رسيد

 




تاریخ: سه شنبه 19 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

سعی کنید چشم خود را به داشته های دانش آموز بدوزید نه به نداشته های او

 همه به محرک نیاز دارند و تشویق نوعی محرک است. 

اگر دانش آموزی درسی را خوب بفهمد -از آن درس و کلاس راضی است.

انتقاد سازنده را همیشه با بیان ویژگی مثبت دانش آموز آغاز کنید.

رفتار را سرزنش کنید نه شخصیت را.

همه دانش آموزان را حد وسط بدانید و از آنها انتظار معجزه نداشته باشید.

در وجود دانش آموز ضعیف و بد - خوبی ها را جستجو و تقویت کنید.

با روشهای دیروز نمی توان دانش آموزان امروز و مردان وزنان فردا را آموزش داد.

نظم کلاس نتیجه ی تدریس خوب است تدریس خوب نتیجه طرح درس خوب است.

برای آنکه به ذهن دانش آموز راه پیدا کنید - ابتدا باید به دل آنها راه یابید.

 تکلیف باید تابع توان فراگیر باشد و وسیله ای برای یادگیری نه مایه عذاب.

آلبرت انیشتن می گوید: پیشرو کسی نیست که از دیگران جلو بیفتد بلکه کسی است که دیگران را جلو براند. 

 

 




تاریخ: جمعه 15 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

با علم اگر عمل برابر گردد/ کام دو جهان ترا میسر گردد

مغرور مشو به خود که خواندی ورقی /زان روز حذر کن که ورق بر گردد (ابوسعيد)

شيخ ابوسعيد يكي از مريدان خود به نام خواجه حسن مودب را كه هنوز از خودخواهي

در باطنش بود ، فرمود تا سبدي برداشته به بازار رود ، هر شكنبه و جگر مي يابد بخردو

در آن سبد نهاده در پشت خود نهد و به خانقاه بيايد. خواجه حسن آن سبد بر دوش نهاده

از اينكه مي ديد در انظار مردم جامه گرانبهايش آلوده به خون و نجاست مي شود ازشرم و

خجالت مي مرد و مي رفت. چون نزد شيخ آمد ، شيخ او را گفت: به بازار برو و بپرس كه

مردي را ديده اند كه سبدي پر ازشكنبه  و جگربند بر دوش مي كشد.خواجه حسن به

حكم و اشاره شيخ به بازار رفت و از محلي كه سبد بر دوش گذاشته بود از يكا يك

دكان داران مي پرسيد و هيچ كس نگفت من چنين كسي را ديده ام . چون نزد شيخ آمد،

شيخ گفت: اي حسن! آن تويي كه خود را مي بيني .آن ذهن اغواگر توست كه تو را در

چشم تو مي آرايد او را قهر مي بايد كرد.

هر چه جهل و ناآگاهی ما بیشتر باشد بیشتر در مورد خیلی از مسائل که هیچ شناختی

نسبت به آن نداریم قضاوت می کنیم. ما تحت تاثیر باورها و افکار و عقایدمان هستیم و

اگر خطا و اشتباه باشند ما را به بیراهه می برند زیرا اندیشه انسان، به صورت رفتار

ظاهر میگردد و آنچه که به نفس ما قدرت می دهد جهل و نادانی ماست گاهي اوقات

حركتي مي بينيم به اشتباه فكر مي كنيم منظورآن شخص، ما هستيم و در ذهن خود آن را

تفسير بزرگ كرده و دليل دشمني و كدورت را ايجاد مي نماييم. در کل معمولا زمانی قضاوت

می کنیم که عجول  ،بدبین ،ظاهر بین ،خود خواه و خودمحور هستیم،به جای

عقل از احساس استفاده می کنیم.

ما ره ز قبله سوی خرابات می‌کنیم / پس در قمارخانه مناجات می‌کنیم

گاهی ز درد درد هیاهوی می‌زنیم /گاهی ز صاف میکده هیهات می‌کنیم

چون یک نفس به صومعه هشیار نیستیم / مست و خراب کار خرابات می‌کنیم

(عطار)


 




تاریخ: جمعه 15 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 بهترين لحظات زندگي از نگاه چارلي چاپلين

To go for a vacation to some pretty place.

براي مسافرت به يك جاي خوشگل بري

 

To listen to your favorite song in the radio.

به آهنگ مورد علاقت از راديو گوش بدي

 

To go to bed and to listen while it rains outside.

به رختخواب بري و به صداي بارش بارون گوش بدي

 

To leave the Shower and find that

the towel is warm

از حموم كه اومدي بيرون ببيني حو له ات گرمه !

 

To clear your last exam.

آخرين امتحانت رو پاس كني

 

To receive a call from someone, you don't see a

lot, but you want to.

كسي كه معمولا زياد نمي بينيش ولي دلت

مي خواد ببينيش بهت تلفن كنه

 

To find money in a pant that you haven't used

since last year.

توي شلواري كه تو سال گذشته ازش استفاده

نمي كردي پول پيدا كني

 

To laugh at yourself looking at mirror, making

faces.

براي خودت تو آينه شكلك در بياري و

بهش بخندي !!!

 

Calls at midnight that last for hours.

تلفن نيمه شب داشته باشي كه ساعتها هم

طول بكشه

 

To laugh without a reason.

بدون دليل بخندي

 

To accidentally hear somebody say something good

about you.

بطور تصادفي بشنوي كه يك نفر داره

از شما تعريف مي كنه

 

To wake up and realize it is still possible to sleep

for a couple of hours.

از خواب پاشي و ببيني كه چند ساعت ديگه

هم مي توني بخوابي !

 

To hear a song that makes you remember a special

person.

آهنگي رو گوش كني كه شخص خاصي رو به ياد شما

مي ياره

 

To be part of a team.

عضو يك تيم باشي

 

To watch the sunset from the hill top.

از بالاي تپه به غروب خورشيد نگاه كني

 

To make new friends.

دوستاي جديد پيدا كني

 

To feel butterflies!

In the stomach every time

that you see that person.

وقتي "اونو" ميبيني دلت هري

بريزه پايين !

 

To pass time with

your best friends.

لحظات خوبي رو با دوستانت سپري كني

 

To see people that you like, feeling happy

.كساني رو كه دوستشون داري رو خوشحال ببيني

 

See an old friend again and to feel that the things

have not changed.

يه دوست قديمي رو دوباره ببينيد و

ببينيد كه فرقي نكرده

 

To take an evening walk along the beach.

عصر كه شد كنار ساحل قدم بزني

 

To have somebody tell you that he/she loves you.

يكي رو داشته باشي كه بدونيد دوستت داره

 

remembering stupid

things done with stupid friends.

To laugh .......laugh. ........and laugh ......

يادت بياد كه دوستاي احمقت چه كارهاي

احمقانه اي كردند و بخندي

و بخندي و ....... باز هم بخندي

 

These are the best moments of life....

اينها بهترين لحظه‌هاي زندگي هستند

Let us learn to cherish them.

قدرشون رو بدونيم

 

"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"

زندگي يك هديه است كه بايد ازش لذت برد

نه مشكلي كه بايد حلش كرد

چاپلين مي گويد :

وقتي

زندگي 100 دليل براي گريه كردن

به تو نشون ميده

تو 1000 دليل براي خنديدن

به اون نشون بده





تاریخ: سه شنبه 12 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

مرد جواني از سقراط رمز موفقيت را پرسيد كه چيست. سقراط به مرد جوان گفت كه صبح روز بعد به نزديكي رودخانه بيايد.

هر دو حاضر شدند.

سقراط از مرد جوان خواست كه همراه او وارد رودخانه شود. وقتي وارد رودخانه شدند و آب به زير گردنشان رسيد، سقراط با زير آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده كرد.

مرد تلاش مي كرد تا خود را رها كند اما سقراط قوي تر بود و او را تا زماني كه رنگ صورتش كبود شد محكم نگه داشت.

سقراط سر مرد جوان را از آب خارج كرد و اولين كاري كه مرد جوان انجام داد كشيدن نفس عمیق بود.سقراط از او پرسيد: "در آن وضعيت تنها چيزي كه مي خواستي چه بود؟"

پسر جواب داد: "هوا"

سقراط گفت: "اين راز موفقيت است! اگر همانطور كه هوا را مي خواستي در جستجوي موفقيت هم باشي بدستش خواهي آورد" رمز ديگري وجود ندارد.

کارت پستال درخواستی طراحان



تاریخ: شنبه 9 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آن ها را ببخش.

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش.

اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.

اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش.

آنچه را در طول سالیان بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش.

اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش.

نیکی های درونت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش.

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.

و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان « تو و خداوند» است نه میان تو و مرد

 




تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

بهلول دانا!

روزی سوداگری بغدادی از بهلول سئوال نمود: من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم ؟

 بهلول جواب داد : آهن و پنبه!

 آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقآ پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد.باز روزی به بهلول برخورد این دفعه گفت: بهلول دیوانه ! من چه بخرم تا منافع ببرم ؟

بهلول این دفعه گفت : پیاز بخر و هندوانه!

سوداگر این بار رفت و سرمایه  تمام خود را  پیاز  و هندوانه خرید وانبار نمود . پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود .فوری بسراغ بهلول رفت و به او گفت: بار اول  که با تو مشورت نمودم  گفتی آهن بخر و پنبه .نفع بردم ! ولی باردوم این چه پیشنهادی بود کردی ؟تمام سرمایه من از بین رفت!

بهلول در جواب آن مرد گفت: روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم ولی بار دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم !

مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درک نمود.

 




تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي
تنها راه کشف ممکن ها ، رفتن به ورای غیر ممکن ها است . . .

(آرتور کلارک)

ژوبرت :

" برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم ،

اکنون برای خوب به پا کردن آنچه که می دانم ، احتیاج به جوانی دارم " . . .

دوست تو کسی است که هرگاه کلمه "حق" از تو شنید ، خشمناک نشود . . .

معبودا !

به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند . .

تمام محبتت را به پای دوستت بریز نه تمام اعتمادت را
(امام علی علیه السلام)

یادها فراموش نخواهند شد ، حتی به اجبار

و دوستی ها ماندنی هستند ، حتی با سکوت . . .

مترسک عروسک زشتیست که از مزرعه مراقبت میکند

و آدمی مترسک زیباییست که جهان را می ترساند . . .

دوستی کلام زیباییست که هرکس درکش کرد ، ترکش نکرد . . .

زندگی قانون باور ها و لیاقتهاست ، همیشه باور داشته باش

لایق بهترین هایی . . .

اگر مایلید پیام عشق را بشنویم ، بایستی خود نیز این پیام را ارسال کنیم . . .

زندگی یعنی :

ناخواسته به دنیا آمدن

مخفیانه گریستن

دیوانه وار عشق ورزیدن

و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد ، مردن . . .

زن مانند شیشه ی ظریف و شکستنی است

هرگز توانایی مقاومت او را نیازمایید ، زیرا ممکن است شیشه ناگهان بشکند . . .

آموخته‌ام که هیچ‌گاه نجابت و تواضع دیگران را به حساب حماقت‌شان نگذارم . . .

پیروزی یعنی :

توانایی رفتن از یک شکست ، به شکستی دیگر

بدون از دست دادن اشتیاق . . .

مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند

اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو دیدگان آنهاست

خداوندا مرا از کسانی قرار دِه که دنیاشان را برای دینشان میفروشند

نه دینشان را برای دنیاشان

(دکتر علی شریعتی)

کسی باش که عمری با تو بودن ، یک لحظه ، و لحظه ای بی تو بودن ، یک عمر باشد . . .

آدرس موفقیت : بزرگراه توکل ، بلوار آرامش ، خیابان آزاده

میدان عمل ، مجتمع نشاط ، واحد پشتکار ، پلاک 20 ، منزل خوشبختی

زندگی ارزش دویدن دارد ، حتی با کفشهای پاره !

 




تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

سی نصیحت زرتشت

1. آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر
2. قبل از جواب دادن فکر کن
3. هیچکس را تمسخر مکن
4. نه به راست و نه به دروغ قسم مخور
5. خود برای خود، زن انتخاب کن
6. به ضرر و دشمنی کسی راضی مشو
7. تا حدی که می توانی، از مال خود داد و دهش نما
8. کسی را فریب مده تا دردمند نشوی
9. از هرکس و هرچیز مطمئن مباش
10. فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی
11. بیگناه باش تا بیم نداشته باشی
12. سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی
13. با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی
14. راستگو باش تا استقامت داشته باشی
15. متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی
16. دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی
17. معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی
18. دوستدار دین باش تا پاک و راست گردی
19. مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی
20. سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی
21. روح خود را به خشم و کین آلوده مساز
22. هرگز ترشرو و بدخو مباش
23. در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان ندانند
24. اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده
25. دورو و سخن چین مباش و نزدیک دروغگو منشین
26. چالاک باش تا هوشیار باشی
27. سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام رسانی
28. اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری
29. با هیچکس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن که به تو آسیب نرسد
30. مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی ماند

 

 

 

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

اینک که من از دنیا میروم 25 کشور جزو امپراطوری ایران است.

در تمام این کشور ها پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشورها

دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران محترم شمرده

می شوند. جانشین من خشایار باید بداند همانند من در حفظ این

کشور بکوشد و راه نگهداری این سرزمین ها این است که در امور

داخلی آنها دخالت نکند و مذهب و شعایر آنها محترم بشمارد.

اکنون که من از دنیا می روم تو 12 کرور زر در خزانه سلطنتی داری

و این زرها یکی از ارکان قدرت توست زیرا قدرت پادشاه به شمشیر

نمی باشد بلکه به ثروت میباشد البته به خاطر داشته باش که تو

باید به زرها بیافزایی نه اینکه از آن بکاهی من نمی گویم در مواقع

ضروری از آن برداشت نکنی زیرا قائده زر در زرخانه این است که

هنگام ضرورت از آن برداشت کنی اما در اولین فرصت آنچه

برداشتی برگردان. مادرت آتوسا بر من حق دارد و پیوسته وسایل

رضایت خاطرش را فراهم کن 10 سال است که من مشغول

ساختن انبارهای غله در کشور هستم من روش ساختن این انبارها

را که با سنگ بنا می شود به شکل استوانه است را از کشور مصر

آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن بوجود

نمی آید و غله بدون اینکه فاسد شود چند سال می ماند تو باید

بعد از من ساختن انبارهای غله را ادامه دهی تا اینکه همواره آذوقه

2یا 3 سال کشور ذخیره باشد.

هرگز و هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مهم مملکتی

نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است چون

اگر دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آنها به

مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند تو نخواهی توانست آنها

را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که

رعایت دوستی رابنمایی. 

کانالی را که می خواستیم بین شط نیل و دریای سرخ ایجاد کنم به

اتمام نرسیده و تمام کردن آن از نظر بازرگانی و جنگی خیلی

اهمیت دارد و تو باید آن کانال را به اتمام برسانی همچنین عوارض

تردد کشتی ها از آن نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان ترجیح

دهند از آن نگذرند. اکنون قشونی به مصر فرستاده ام تا در قلمرو

ایران نظم برقرار سازد ولی فرصت نکردم قشونی به یونان بفرستم

تو با ارتشی قوی و نیرومند به یونان حمله کن و به آنان بفهمان که

پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را نابود کند. توصیه دیگر من

به تو این است که هرگز درغگو و متقلب را به خود راه مده چون

هردوی آنها آفت آفت سلطنت، هستند و هرگز همال دیوان را به

مردم مسلط مکن و برای اینکه آنها بد رفتاری 

کنی آنها نمی توانند معامله متقابل کنند و اما در میادین نبرد تلافی

خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدنشان شود. امر آموزش را ادامه

بده بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا فهم و عقل آنها

فزونی یابد در این صورت با اطمینان بالاتری می توانی 

سلطنت نمایی ، همواره حامی کیش یزدان پرستی باش اما هیچ

قومی را مجبور مکن که پیرو کیش تو باشند و پیوسته به خاطر

داشته باش که هرکس آزاد است از هر کیشی و آئینی که میل

دارد پیروی نماید. 

پس از مرگ بدنم را بشوید و آنگاه در کفن بپیچانید و در تابوت

سنکی قرار بدهید و در قبر بگذارید اما قبرم را مسدود مکنید تا هر

زمانی که تابوت مرا ببینی دریابی که پدرت زمانی پادشاهی مقتدر

بوده است و تو نیز همچون من روزی خواهی مُرد و با دیدن من غرور

برتو غلبه نخواهد کرد اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی بگو که قبر مرا

مسدود نمایند و وصیت کن تا پسرت نیز در مورد تو چنین نماید.زنهار

هرگز مدعی و هم قاضی مشو و اگر نسبت به کسی ادعایی داری

موافقت کن یک قاضی بیطرف آن را بررسی و حکم نماید زیرا مدعی

اگر قاضی شود ظلم خواهد کرد. هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا

قاعده این است که وقتی کشوری آباد نشود رو به ویرانی خواهد

رفت آباد کردن،حفر قنات و احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول

قرار ده عفو و سخاوت را فراموش مکن وجدان که بعد از عدالت

برجسته ترین صفت پادشاهان عفو و سخاوت است ولی موقعی

است که نسبت به تو خطایی کرده باشند و اگر به دیگری خطایی

کرده باشند و تو آنرا عفو کنی ظلم کرده ای. 

دیگر چیزی نمی گویم و این اظهارات را با حضور کسانی غیر از تو

که اینجا هستند عنوان داشتم تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این

توصیه ها را کردم و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می

کنم مرگ من نزدیك است.

 

 




تاریخ: شنبه 25 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم .
انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد.

شاید بتوانی کسی را که خواب است بیدار کنی اما کسی که خود را به خواب زده هرگز.

حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی‌بخش است.

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی، اما حال که به آن دعوت شده‌ای تا میتوانی زیبا برقص .

شکست خوردن ناراحتی ندارد، آدم باید شجاع باشد تا بتواند از خودش یک احمق بسازد.

این یکی از تضادهای زندگی ماست که آدم همیشه کار اشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام می دهد.

زندگی در کلوز آپ (نمای نزدیک) تراژدی و غم انگیز است و در لانگ شات (نمای دور) کمدی و خنده دار.

حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادرانند

 
خوشبختی فاصله این بدبختی است تا بدبختی دیگر.
اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم ناراحت نشود و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود.

انسانها بسیار می اندیشند و کمتر احساس می کنند. ما بیشتر از تکنولوژی، نیاز به انسانیت داریم، بیشتر از نبوغ و هوش، نیاز به رأفت و مهربانی داریم، چرا که بدون مهربانی و انسانیت زندگی پر از خشونت و از دست رفتنی است .

 




تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

گشاده دست باش، جاری باش، كمك كن.(مثل رود )

بخشش و عفو داشته باش.   (مثل دریا)

اگركسی اشتباه كرد آن رابپوشان.  (مثل شب)

وقتی عصبانی شدی خاموش باش.  (مثل مرگ)

متواضع باش و كبر نداشته باش.   (مثل خاك)

باشفقت و مهربان باش.  (مثل خورشید)

اگر می‌خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش. (مثل آینه)

 

 

 

 

 




تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

نامه ي مرحوم ميرزا محمد الويري به مرحوم احمدخان امير حسيني سيف الممالك فرمانده فوج قاهر خلج

سر سلسله امرا را كردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گو محمد ساوه ای در كلك و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملك الملوك كلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در كل ممالك محروسه اسم و رسم دارم. درهرعلم معلم و در هراصل موسسم .در كلك عماد دومم درعالم، درعلم وحكم مسلم كل امم سرسلسله اهل كمالم اما كوطالع كامكار و كو مرد كرم؟دلمرده آلام دهرم. كوه كوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علي الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مسا در واهمه و وسواس كه مداح که گردم و كرا واسطه كار آرم كه مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مكرر داد كمال دادم و در هر مورد مدح معركه ها كردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مكالمه و كررا سامعه و كور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محك ادراك آورده احساس مس كردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام كالحمار محمود و مسرور ... لا اله الا الله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال كه كارهاي همه عكس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد كل معركه ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام لام و كرام، صالح و طالح، صادر و وارد، كودك و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر كس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و كاك، سركه و ساك، كره و عسل، سمك و حمل، گرمك و كاهو، دلمه و كوكو، امرود و آلو، الي كلم كدو، همه در راه، مكر دعاگو كه در كل محرومم و در حكم كاالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر كرم سر كار اعلي كه سرالولد و سرالوالد در او طلوع كرده و دادرس آمده، درد ها دوا، وامها ادا و كامها روا گردد.
له طول عمر كطول المطر سواء له الدرهم، و كه المدر دهد مرد را كام دل كردگار همه عمر آسوده و كامكار دل آرا همه كار و كردار او ملك در سما مادح كار او طول الله عمره و دمره حاسده، هلك اعداءه، اعطه ماله، اصلح احواله و اسعد اولاده مدام السما

از شروع تا خاتمه نامه تمام از حروف بي نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهكارهاي ادب زبان پارسي به شمار مي آيد.انگيزه نامه و موضوع آن قلت در آمد و كثرت عائله و تنگي معيشت بوده است. اين نامه در زمان ناصرالدين شاه بوده.

 

 




تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

 

دانایی توانایی به بار می آورد ، و دانش دل کهن سالان را جوان می سازد .  

گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است .  

خرد برترین هدیه الهی است . 

خرد و دانش مرد دانا در گفتار او هویداست .

کسی که خرد ندارد همواره از کرده های خویش پشیمان و در رنج است .  

بی خردی اسارت بدنبال دارد .و خرد موجب آزادی و رهایی است .

خرد مانند چشم هستی و جان آدمی است و اگر آن نباشد چگونه جهان را به درستی خواهی گذراند . 

اولین مرحله شناخت آفرینش همانا خرد است چشم و گوش و زبان سه نگهبان اویند که لاجرم هر چه نیکی و شر است از همین سه ریشه می گیرد .و افسوس که بدنبال کنندگان خرد اندکند باید که به سخن دانندگان راه جست و باید جهان را کاوش نمود و از هر کسی دانشی آموخت و یک دم را هم برای آموختن نباید از دست داد

خداوند درهای هنر را بر روی دانایان دادگر گشوده است .  

کسی به فرجام زندگی آگاه نیست ، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد . 

دانش ارزش آن را دارد که به خاطر آن رنج ها بکشی .  

به این زمین گرد که بسرعت می گردد بنگر که درمان ما در آن است و درد ما نیز ، نگاه کن و ببین که نه گردش زمانه آن را می فرساید و نه رنج و بهبودی حال بشر آن را به آتش می کشد ، نه آرام می شود و نه همچون ما تباهی می پذیرد .  

روح و روان و دل جهان روشن است و زمین را بی دریغ روشن می سازد خورشید از خاور برخاسته بسوی باختر که مسیری درست و بی نظیر است ای آنکه همچون آفتاب لبریز از نور و خردی تو را چه شده است که بر من نمی تابی ؟!! . 

چراغ مایه دفع تاریکی است ، بدی جوهر تاریکی در زندگی آدمی است ، که از آن دوری باید جست .

بی خردی است، که بگویم کسی بدی را بی بهانه (دلیل )انجام می دهد .  

رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست .  

اگر برای انجام کاری بزرگ ، زمان نداری .بهتر است بی درنگ آن را به دیگران بسپاری .

کتاب زندگی گذشتگان ، جان تاریک را روشنی می بخشد .  

این جهان سراسر افسانه است جز نیکی و بدی چیزی باقی نیست .  

فرمان ایزد به جهانداران داد و دهش است .  

کسی که به آبادانی می کوشد جهان از او به نیکی یاد می کند . 

آنکه آفریننده و با فر است در این جهان رنج های بسیار خواهد خورد .  

از بزرگان تنها رنجهاست که باقی می ماند .

جایگاه پرستش گران کوهستان است .  

آزادگان را کاهلی ، بنده می سازد .

فرمانرویانی که گوش به فرمان مردم دارند در زندگی جز رامش و آوای نوش نخواهند شنید

کسی که بر جایگاه خویش منم زد بخت از وی روی بر خواهد تافت .  

خسروی بزرگتر ، بندگی بیشتر می خواهد .

ابلیس مانند نیکخواهان پیش می آید ، ابتدا عهد و پیمان می گیرد ، سپس راز می گوید .

آنگاه که هنر خوار می گردد جادو ارجمند می شود . فردوسی 

دیوان که فرمانروا و دست دراز شدند سخن از نیکی را هم باید مانند راز گفت .  

جز مرگ را ، هیچ کسی از مادر نزاد .

.::.

 




تاریخ: 22 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی